سروده های عاشقانه
(اشعار, متن, دوبیتی, خاطره, داستان,پیام و عکس های عاشقانه)
دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

آمدی در دلم محشر کردی و رفتی

با یک نگاه دنیایم را زیر و زبر کردی و رفتی

آنگه که دانستی دلم با تو خو کرده

آهنگ سفر را سر کردی و رفتی

کجاه شد آن عهد, که با من بسته بودی ؟

زان همه قول و قرارت حذر کردی و رفتی

تو که گفته بودی تا ابد کنار من میمانی

چرا یکباره هوس سفر کردی و رفتی ؟

آمدی و در دلم به خود قصری بنا نمودی

اما آن قصر را ویران و مرا دربدر کردی و رفتی

وقتی پرسیدم دلیل آمدن و دوباره رفتنت را

با یک خدا حافظی, جواب را مختصر کردی و رفتی

شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

زندگی: یعنی امیدوار بودن

زندگی: یعنی لبخند زدن

زندگی: یعنی آموختن حرفه و فن

زندگی: یعنی زحمت کشیدن

زندگی: یعنی آینده را دیدن

زندگی: یعنی تلاش کردن و دویدن

زندگی: یعنی به منذل مقصود رسیدن

زندگی: یعنی از بزرگان شنیدن

زندگی: یعنی از بدی ها بریدن

زندگی: یعــــــنی زندگی کردن

زندگی: یعنی خدا را بندگی کردن


جمعه 13 مرداد 1391برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

باز آمدی تا آرامی ام را به یغما بری

صبر و قرار از این دل شیدا بری

بازهم با سرنوشتم بازی کنی

مرا به دعوت شام بی فردا بری

میدانم بازهم بر سرت نقشه فریب است

آمدی تا مرا به شهر غمها بری

آمدی تا مرا بیگانه از خویشم کنی

بار دیگر مرا به گذشته ها بری

امدی تا با صد حیله و افسونگری

مرا به جاده های مصیبت و بلا بری

مگر یکبار به تباهی کشاندنم کافی نبود؟

باز آمدی تا زمن دل و دین و دنیا بری

چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

گر گفتم دوستت میدارم آیا گناه است؟

گر گفتم برایت جان می سپارم آیا گناه است؟

من نمیدانم اشتباه من چیست؟ تو بگو

گر گفتم بی تو لحظه ی قرار ندارم آیا گناه است؟

گر این همه گناه است پس بمن حکم اعدام بده

منتظر نباش تا به فردا، حکم را همین شام بده

جانم بستان اما با غرورم بازی نکن

با زیر پا کردن احساسات من خود را راضی نکن

گر من سکوتم، به معنای ترس و هراس نیست

آنگه که ترسم، دیگر این سر درین تن نیاز نیست

شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

چطور از یاد برم آن شب دل انگیز را

آن چشمان جادویی ی نرگس را

تو بودی در برم و غرق سرور بودم

در کنار تو سراپا غرور بودم

وقتی تو ماه زیبا را با خود داشتم

گویا تمام دنیا را با خود داشتم

هر دو با هم افسانه می گفتیم

قصه های عاشقانه می گفتیم

تو رفتی و من خاموش شدم

با درد و غمهای همیشگی هماغوش شدم

 

جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

من درین جا سراغ یار آمده ام

پی یک لحظه دیدار آمده ام

نمی دانم می بینمش یا نه

اما به امید بسیار آمده ام

گر ببینمش گویم جانم به فدایت

بیا در کنارم که به دیدار تو دل آزار آمده ام

با این همه دوری راه ای بی وفا

بحر دیدنت با یک عالم کوله بار آمد هام

مدت هاست که ترا نه دیده ام

این راه دور را لحظه شمار آمده ام

محروم مکن از دیدنت رویت مرا

که من به در تو، پی دیدار آمده ام

مرا ز خویش مران ای بی مروت

که عاشق تو ام و با دل بی قرار آمده ام


چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

امشب در انتظار یار نشسته ام

لحظه ی قرار ندارم و بی قرار نشسته ام

به عقربه های ساعت خیره شده ام

در انتظار آمدن دلدار نشسته ام

منتظرم تا دروازه را تک تک کند

صدای پای یار تب تب کند

نمیدانم چطور استقبالش کنم

سر به قدم هایش نهاده مهمانش کنم

شب را تا سحر درد دل کنم

سرو جانم را به قربانش کنم

ای فلک امشب را به من مهلت بده

تا چند بوسه از دور لبانش کنم


جمعه 19 اسفند 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

دیگر شور و حال ندارد دل بشکسته من

 توان قیل و قال ندارد حنجره خسته من

آه های! چه می خواهی از من ای سرنوشت؟

ببین به آرزوهای نا تمام و به خاک نشسته من

چرا با من این گونه نا مهربانی ای سرنوشت؟

به یغما بردی همه دار و دسته من

دیگر درمن از باغ و بهار خبری نیست

در فصل بهار خشکیده نهال نو رسته من

من صیلی روزگار فراوان خورده ام

مزن تبر، به دست و پای بسته من

پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

درین روزها دل من بسیار گرفته است
بار سنگینی غمها روی شانه هایم نشسته است
یک حنجره آواز برای فریاد کشیدن دردهایم
اما چه کنم که صدا در گلویم شکسته است
می خواهم فریاد زنم از دست جور روز گار
اما چه کنم که حنجره ام خیلی خسته است
دیگر زندگی برایم بی مفهوم شده
همه دار و نه دارم ازهم گسسته است
دیگر خسته شده ام ازین زندان, بنام زندگی
می خواهم پرواز کنم اما پرو بالم بسته است


شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

فقط یک بار ترا دیدم

با همان نگاه اول ترا بر گزیدم

شعله های آتش از چشمان تو معلوم بود

با آن هم عشق آتشین ترا به جان خریدم

همچو دندانه های شانه

به تار تار زلف تو پچیدم

از وقتیکه به دام تو افتاده ام

در عشق تو سوختم و  تپیدم

تو امید من و هستی منی

گرچه فقط  ز تو جور و جفا دیدم

من عمری را در انتظار تو نشستم

از خویش و بیگانه، همه بریدم

 

یک شنبه 2 بهمن 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 نه سلامی ونه کلامی, آخر از من چه دیدی؟

چرا قهری بامن, آخر از من چه شنیدی؟

رسم عاشقی این چنین نه بود, نازنین

به یکبارگی تنهایم گذاشتی و از من بریدی

مگر تو نگفتی به من که همیشه در کنارم میمانی؟

آخر چه شد که این گونه از من رمیدی؟

هنوز نمی توانم باور کنم که مرا تنها گذاشتی

آه! از من رمیدی و قامتم خمیدی

تازه نهال عشق ما بار و برگ گرفته بود

آن تازه نهال را, از ریشه کشیدی

 

چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

خیال کردم که تو با وفایی

با درد و غم عشق آشنایی

پنداشتم که تو بر خلاف دیگران

مظهر عشق و صفایی

دل غم دیده را دادم به دستت

خیال کردم مؤنس دل مایی

 آیا یادت است که به من میگفتی؟

جز تو ندارم سرو و سودایی

صد افسوس که خیال خام کرده بودم

ندانستم که تو هم مطلب آشناییْ

جمعه 16 دی 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

درین روز سرد و بارانی

درین فضای خاموش و آرامی

من تنها و سرگردان میگردم

برای دیدن تو ماه تابان میگردم

با دل پر غصه و اندوه

با خود دارم گفتگو

به یاد تو زمزمه ها میکنم

این دل شیدا را تسلی میکنم

اما تو کی دانی حال من

کی میشنوی قیل و قال من

من در عشق تو به سکوت محکوم شدم

به ناحق رسوا در بین مردم شدم

 

دو شنبه 12 دی 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

مشو مغرور حسن زیبای خویش

مرنجان دلی را با حرف های خویش

مکن بر ما ستم که دنیا دو روز است

فکری بکن به حال عقبی ی خویش

گر امروز منم درویش نبین امروز را

کمی بی اندیش برای فردای خویش

چی میشود که بیایی یکبار در کنار من

تا بگویم برایت زین دل پر سودای خویش

ای کاش ندیده بودم به چهره افسونگر تو

اما چه کنم با چشمان بی پروای خویش

بسیار کوشیدم تا برهانم خویش را از دام تو

مگر فهمانده نمیتوانم این دل شیدای خویش

مرا به چه روز سیا گرفتار کرده ی

که نا امیدم از امروز و فردای خویش

 

پنج شنبه 8 دی 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

گرما در این جا تنها نشسته ایم

به تما شای مخلوق خدا نشسته ایم

گر همه ما را دیوانه گویند عیبی نیست

دیوانه در کارش هوشیار است به جا نشسته ایم

از این جا میشود همه جا را دید و همه چیز را شنید

ما در این جا به تما شای اوضاع نشسته ایم

در گوشه ی انتحار و در گوشه ی گرسنگی

ما در این قلعه بلند دست به دعا نشسته ایم

اوضاع خیلی وخیم است ومردم همه پریشان

ما در این جا در دامن اندوه بی انتها نشسته ایم

ز دست ما چیزی ساخته نیست جز قلم زدن

منتظر معجزه ی خدا نشسته ایم

 

 

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد
پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 33
بازدید کل : 45491
تعداد مطالب : 124
تعداد نظرات : 96
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


bahar22

كد پرواز پرندگان

كد عكس تصادفی

.

.





تعبیر خواب آنلاین

فال امروز