سروده های عاشقانه
(اشعار, متن, دوبیتی, خاطره, داستان,پیام و عکس های عاشقانه)
چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: :: نويسنده : رومینا زاهد

 

 

چقدر انتظار برای رسیدن به تو شیرین است.
خیلی این لحظات برایم زیباست.
به انتظار آن روز نشسته ام تا ما به هم برسیم و  یک زندگی عاشقانه را برپا کنیم.
قلبم برای آن روزی که تو را در کنار خودم میبینم می تپد
و تک تک ثانیه ها را می شمارم تا لحظه دیدار با تو فرا رسد.
چقدر این انتظار شیرین است.
انتظار برای رسیدن آن لحظه که ما برای هم هستیم.
خوشبختی تو ، شادی من است و شادی تو ، آرزوی من است.
شاد باش که این لحظه ها خیلی زیباست ، این انتظار شیرین است ،
پایان این انتظار لحظه ایست که ما بعد از مدتها سختی به هم میرسیم
و همدیگر را در آغوش میفشاریم.
شاد باش که این راه سخت پایانی دارد و پایان راه خیلی زیباست.
معنای زندگی با تو پر از معناست ، باور کن این زندگی بدون تو بی معناست.
گریه نکن عزیزم  ، میدانم که از این انتظار خسته ای و می دانم که بعد از من ، تو یک دلشکسته ای .
می دانم از آن روز میترسی که ما به هم نرسیم و بعد از اینهمه سختی سرنوشت ما را از هم جدا کند.
ما برای هم هستیم ، زندگی یعنی من و تو.
من بدون تو ، تو بدون من یعنی بدون هم هرگز.
گریه نکن عزیزم، قطره های اشکتت قلبم را میسوزاند ، چهره پریشانت مرا ناامید میکند .
این انتظار رسیدن شیرین است ، چون برای تو و به عشق تو به انتظار نشسته ام.
به آن لحظه رویایی بیندیش که ما بازی عشق را میبریم و از سختی ها ،
غم ها و دلتنگی های لحظه های عاشقی میگذریم و به هم میرسیم.
آری این انتظار شیرین است ، زیرا پایان آن یعنی آغاز زندگی من و تو


دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

آمدی در دلم محشر کردی و رفتی

با یک نگاه دنیایم را زیر و زبر کردی و رفتی

آنگه که دانستی دلم با تو خو کرده

آهنگ سفر را سر کردی و رفتی

کجاه شد آن عهد, که با من بسته بودی ؟

زان همه قول و قرارت حذر کردی و رفتی

تو که گفته بودی تا ابد کنار من میمانی

چرا یکباره هوس سفر کردی و رفتی ؟

آمدی و در دلم به خود قصری بنا نمودی

اما آن قصر را ویران و مرا دربدر کردی و رفتی

وقتی پرسیدم دلیل آمدن و دوباره رفتنت را

با یک خدا حافظی, جواب را مختصر کردی و رفتی

شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

زندگی: یعنی امیدوار بودن

زندگی: یعنی لبخند زدن

زندگی: یعنی آموختن حرفه و فن

زندگی: یعنی زحمت کشیدن

زندگی: یعنی آینده را دیدن

زندگی: یعنی تلاش کردن و دویدن

زندگی: یعنی به منذل مقصود رسیدن

زندگی: یعنی از بزرگان شنیدن

زندگی: یعنی از بدی ها بریدن

زندگی: یعــــــنی زندگی کردن

زندگی: یعنی خدا را بندگی کردن


یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, :: :: نويسنده : رومینا زاهد


اگر عشقی در این زمانه باشد آن عشق تویی،
اگر یک با وفا در این دنیا باشد آن با وفا تویی.
با بودن تو در قلبم ، این قلب خوشبخت است .
با بودن تو در این دنیا احساس میکنم که عاشقترینم .
اگر یک عشق جاودانه در این دنیا باشد ، آن عشق در قلب من است .
به تو افتخار میکنم ای عشق ، تویی که مظهر پاکترین عشق روی زمینی.
اگر یک عاشق در این دنیا باشد ، آن عاشق واقعی منم  زیرا پاکترین عشق در قلبم است.
تو بهترین هدیه از طرف خدا برای منی
اگر این دنیا با آدمهای بی وفایش با قلبم مدارا نکردند ،
 
تو در میان آنها با محبت و عشقت به من زندگی دوباره دادی ای تو که سرچشمه محبت و عشقی
اینک که آمدی در قلبم مطمئن باش که برای همیشه خواهی ماند.
و حتی یک لحظه نیز پیشمان نخواهی شد که در قلب منی ،
آنقدر در این قلب ولی عاشقم به تو عشق می ورزم.
تا با تمام وجود معنای عشق را در قلبم حس کنی .
اگر یک دل دیوانه در این دنیا باشد ،
دل من است که دیوانه قلب مهربان تو است.
بشکن سکوت عاشقانه را با فریادت .
فریاد بزن نام مرا که با رعد صدایت هوای دلم بارانی شود
آنگاه که هوای این دل بارانی شد بیا در زیر بارانش .
حس کن گرمی قطره های باران را در قلبم ، که برای تو می بارد .
تو مقدس ترین عشق در این دنیایی که برای من و قلبمی.
اگر یک با وفا ، یک همدل و همزبان در این دنیا باشد ، تویی که تا ابد در قلبمی
جمعه 13 مرداد 1391برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

باز آمدی تا آرامی ام را به یغما بری

صبر و قرار از این دل شیدا بری

بازهم با سرنوشتم بازی کنی

مرا به دعوت شام بی فردا بری

میدانم بازهم بر سرت نقشه فریب است

آمدی تا مرا به شهر غمها بری

آمدی تا مرا بیگانه از خویشم کنی

بار دیگر مرا به گذشته ها بری

امدی تا با صد حیله و افسونگری

مرا به جاده های مصیبت و بلا بری

مگر یکبار به تباهی کشاندنم کافی نبود؟

باز آمدی تا زمن دل و دین و دنیا بری

چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

گر گفتم دوستت میدارم آیا گناه است؟

گر گفتم برایت جان می سپارم آیا گناه است؟

من نمیدانم اشتباه من چیست؟ تو بگو

گر گفتم بی تو لحظه ی قرار ندارم آیا گناه است؟

گر این همه گناه است پس بمن حکم اعدام بده

منتظر نباش تا به فردا، حکم را همین شام بده

جانم بستان اما با غرورم بازی نکن

با زیر پا کردن احساسات من خود را راضی نکن

گر من سکوتم، به معنای ترس و هراس نیست

آنگه که ترسم، دیگر این سر درین تن نیاز نیست

پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 28
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 28
بازدید ماه : 544
بازدید کل : 44175
تعداد مطالب : 124
تعداد نظرات : 96
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


bahar22

كد پرواز پرندگان

كد عكس تصادفی

.

.





تعبیر خواب آنلاین

فال امروز