سروده های عاشقانه
(اشعار, متن, دوبیتی, خاطره, داستان,پیام و عکس های عاشقانه)
شنبه 3 دی 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

شب تاریک بود و به امید صحر نشسته بودم

به امید طلوع آفـــــــــــتاب دیگر نشسته بودم

داشتم می کشیدم انتظار ماه پیکری را

در انتــــظار تک تک  در نشسته بودم

کلبه ی من شبیه یک زندان بود و من

اندرون چهار دیوار نمناک و تر نشسته بودم

شمعی که در کنج اطاقم می سوخت و آب میشد

بی اعتنا به آن، به انتظار نور قمر نشسته بودم

زان یکطرف لبریز شادی بودم که یار میاید

زان طرفی، بی محابا خون جیگر نشسته بودم

قاصدی آمد و گفت او در آغوش اغیار است

افسوس که در انتظارش منی خاک بسر نشسته بودم

شب به پایان رسید و از یار خبری نبود

آن شب را بیهوده تا به سحر نشسته بودم

دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

بشنو ای بی وفا سراپا وجودم از غم حکایت میکند

این دل در فراق تو از دریای ماتم حکایت میکند

قطره قطره اشک من بر زمین ریخته و دریا میشود

 و این موج بزرگ از چشم پر نم سرایت میکند

سر نوشتم به دست غم فتاده و نمیدانم که در آینده مرا

به کجا ها کشانده و به کدام گوشه عالم هدایت میکند

مغرور جمال خویش شده ی یا ز یاد برده ی وفا را

ورنه برایم همین قدر درد و غم کفایت میکند

محوی خیالات و هوس های خویش شده ی

اما این عاشق شیدا جان را فدایت میکند

سر و جان (خاموش) گر ارزش ترا نداشت

دل و دین و ایمان را فدایت میکند

 

جمعه 11 آذر 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)


 

اشک من قطره قطره دریا خواهم شد در فراق تو

من در جماعت رسوا خواهم شد در فراق تو

تا به کی ناله و غوغا کنم در فراقت

همچو مجنون روانه صحرا خواهم شد در فراق تو

منم شیدای تو و رقیبان در کمین من چنان

کز دست رقیبان تباه خواهم شد در فراق تو

منم دیوانه تر از مجنون لیلی من

ورنه تمام دنیا برایم بی بها خواهم شد در فراق تو

زود بیا کز عمر من همین شب باقیست و بس

ورنه همین شب هم صباه خواهم شد در فراق تو

 

دو شنبه 7 آذر 1398برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)


 

عزم سفر داری بیهوده خوشم مکن

درد این عشق آتشین را یکباره بر دوشم مکن

تو بمن وعده برگشت را میدهی اما بی باورم

میروی اما در فراقت سیا پوشم مکن

من از عشق تو در جوش و خروشم

مرا نا امید زین جوش و خروشم مکن

زندگی مرا محال است در فراق تو

میروی ای بی وفا اما فراموشم مکن

درد این جدایی را چگونه باور کنم

ترا بحر خدا  یکباره خاموشم مکن

شنبه 5 آذر 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

جان من بستان ای نازنین اما بی وفایی مجوی

زین قدر جور و جفا حذر کن و خود خواهی مجوی

گرچه منم در ویش و فاقد شهرت و ثروت

عشق ما را بپزیر و مال دنیایی مجوی

رسام چهره ی همه آن خالق یکتاست

مشو مغرور حسن خویش و خود ستایی مجوی

عهد و پیمان که با من بستی به آن وفا کن

دنبال هرکه مرو و یار هر جایی مجوی

در فراقت اشعار می نویسم گر ناقص بود

مرا ببخش و از من اشعر (بهایی) مجوی


چهار شنبه 2 آذر 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)


ای یار نازنین من یادت بخیر

خوش کلام و مه جبین من یادت بخیر

نمیدانم چرا از هم جدا شدیم

از وفا گفتیم و بی وفا شدیم

ایامی هر دو در آغوش یکدیگر بودیم

در هر کجا با هم همسفر بودیم

یاد تو یار نازنین بخیر

یاد آن لحظه های شیرین بخیر

ای کاش آن لحظه ها بار دیگر تکرار میشد

ای کاش این فصل خزان ما از نو بهار میشد  

دو شنبه 30 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

قربان آن چشمان که همیشه خمار است

قربان آن لب ها که با خنده دچار است

خوشی امشب که در انتظار یارم

امشب یار با من وعده دار است

آن پری زاده امشب مرا در کنار است

مهتاب از نگاهش شرم سار است

ز شوق تا سحر خواب نه آید بر چشمان من

این شب که شبی وصال یار است

این شب را(خاموش) تا توانی غنیمت شمار

ور نه تا به فردا کی اعتبار است

 

شنبه 28 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

دلم را ربودی به چشمان سیا خویش

آنقدر محو تو گشتم که ندارم سودای خویش

چطور شد که صید کردی دلم را

همیشه می پرسم از دل بی پروای خویش

ای صیاد دل من تو چقدر زرنگی

که به تو سپردم دل و دین و دنیای خویش

امروز با تو بودنم برایم یک عالم است

من ندارم پروای فردای خویش

یک لحظه بودنت با من فرصتیست

تا حکایت کنم برایت از غمهای خویش

 

سه شنبه 24 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

به دام تلخ زندگی چنان افتاده ام

با دل پر غصه و چشم گریان افتاده ام

همه جاه در نظرم تنگ و تار جلوه میکند

گویا که من در کنج زندان افتاده ام

بسیار می کوشم تا برهم زین قید

اما چه کنم که نا توان افتاده ام

تا لب به شکوه گشودم گفتند خاموش باش

صدایم در گلو خفه شد و از زبان افتاده ام

گر زمانی سر زبان عام و خاص بودم چه سود؟

حا لا که زان قلعه شهرت به پایان افتاده ام

مرا چنین حسرت و آه نبود اما نمیدانم

تقدیرم چنین بود یا که ز جور زمان افتاده ام

 

یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

چطور از یاد برم آن شب دل انگیز را

آن چشمان جادویی ی نرگس را

تو بودی در برم و غرق سرور بودم

در کنار تو سراپا غرور بودم

وقتی تو ماه زیبا را با خود داشتم

گویا تمام دنیا را با خود داشتم

هر دو با هم افسانه می گفتیم

قصه های عاشقانه می گفتیم

تو رفتی و من خاموش شدم

با درد و غمهای همیشگی هماغوش شدم

 

شنبه 14 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

ندانستم بی وفایی فقط مانده غمهایت یادگار با من

آرزویم تو بودی اما نشدی دلدار با من

قلبم برایت می تپید و چشمانم در جستجوی تو بود

قلبم را شکستی و مانده این چشمان اشکبار با من

گر ایامی مست و مخمور بودم از عشق تو

امروز در آغوش رقیبانی و مانده این دل افگار بامن

من از تو چنین انتظاری نداشتم ای بی مروت

تو بی وفا بودی یا که تقدیر نشد ساز گار با من

تو مؤنس اغیار من شدی و ترک من کردی

مؤنس شده ناله و ترانه و گیتار با من

 

پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

افسوس ای دل که گرفتار هر بیوفا شدی

بحر هر بی وفا مست و بی پروا شدی

شب و روز سوختی در فراق ایشان

آخر هم بیچاره و تک و تنها شدی

ازین یک عمر شیدایی ات چه حاصل؟

جز اینکه غرق در وادی غمها شدی

فریب هر افسونگر را خوردی

ز دست هر افسونگر رسوا شدی

شبها سوختی و به امید فردا نشستی

فردا هم فرا رسید و نا امید از فردا شدی

مرا غمی نبود ای دل، تو افگندیم در وادی غم

بگو ای دل آخر چرا دشمن ما شدی؟

صد بار گفتمت بگذر ز خوب رویان زمانه

از من نشنیدی و رسوای دنیا و عقبی شدی

 

چهار شنبه 11 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

مشو مغرور حسن زیبای خویش

مرنجان دلی را با حرف های خویش

مکن بر ما ستم که دنیا دو روز است

فکری بکن به حال عقبی ی خویش

گر امروز منم درویش نبین امروز را

کمی بی اندیش برای فردای خویش

چی میشود که بیایی یکبار در کنار من

تا بگویم برایت زین دل پر سودای خویش

ای کاش ندیده بودم به چهره افسونگر تو

اما چه کنم با چشمان بی پروای خویش

بسیار کوشیدم تا برهانم خویش را از دام تو

مگر هفمانده نمیتوانم این دل شیدای خویش

مرا به چه روز سیا گرفتار کرده ی

که نا امیدم از امروز و فردای خویش

 

 

شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

خطا کرده ام گر بار دیگر به تو نگاه بکنم

یا بیش ازین ز تو چیزی تمنا بکنم

تمنای یک لحظه بودنت در کنارم را

از تو یار ستمگر و بی وفا بکنم

بریده باد پای من گر قدم گذارم سوی تو

و گرنه این پا را باید ز تن جدا بکنم

 صد افسوس گر بر زبان آورم نام ترا

صد حیف گر بعد ازین هوس بی جا بکنم

عمری محوی خیالات تو بودم چه سود؟

بعد ازین خاطرات ترا باید  رها بکنم

 

شنبه 30 مهر 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

من از میان اندوه بیکران بر خاسته ام

از میان امواج طوفان بر خاسته ام

مرا با سور و نشاط روزگار کاری نیست

من بحر درد و اندوه دوران بر خاسته ام

من طعم سرور نه چشیده و نخواهم چشید

من از میان غم دیده گان بر خاسته ام

به هر که وفا کردم به من جفا کردند

من ز عمق جور زمان بر خاسته ام

جفاه دیدم از خویش و بیگانه

برای دیدن جفاه ز دست نامردان بر خاسته ام

شاید درد و غم بوده در تقدیر من

یا که از برای نقد جان بر خاسته ام

 

پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 124
تعداد نظرات : 96
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


bahar22

كد پرواز پرندگان

كد عكس تصادفی

.

.





تعبیر خواب آنلاین

فال امروز