سروده های عاشقانه
(اشعار, متن, دوبیتی, خاطره, داستان,پیام و عکس های عاشقانه)
یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : رومینا زاهد

 

منم یک عاشق ،عاشقی دلشکسته و تنها

 مدتیست که چشمهایم روی ماه تو را ندیده است

منم یک عاشق ،عاشقی دلشکسته و تنها

 مدتیست که چشمهایم روی ماه تو را ندیده است

 مدتیست که چشمهایم درونش جز سیل اشک چیزی را ندیده

 منم یک بی قرار ، چشم انتظار …. هنوز طاقتم به سر نرسیده.

 منم یک بی پناه ، دیگر هیچ راهی جز پناه بردن به عشق خیالی تو نیست

 اگر تنها راه از عشق تو مردن است ، میمیرم تا از عشق تو مرده باشم.

 منم یک گمشده ! گمشده ای در قلب تو ، هم خودم را گم کرده ام هم راه عاشقی را.

 هنوز دلم به نگاه تو خوش است ، هنوز دلم به فردای پر از امید خوش است .

 اگر این دلخوشی نبود ، دیگر نفسی نیز باقی نمود.

 اگر بهاری نبود ، در همان خزان سرد با دنیا وداع میکردم .

 منم یک عاشق ، عاشقی تنهاتر از یک تنها.

 عاشقی غمگین تر از یک شکست خورده.

 هنوز دلم به گرفتن دستهای تو خوش است ، اگر تو نبودی دیگر هیچ دلخوشی در وجودم نبود.

 منم یک عاشق … عاشقی دلشکسته و بی پناه.

 منم یک دلتنگ ، یک بی تاب ! دلتنگ لحظه دیدار ، بی تاب رسیدن به یک راه بی پایان.

 اگر طلوعی نبود ، غروب من همیشگی بود …اگر بارانی نبود ، کویر دلم ماندگار بود.

 گرچه از این دنیا بیزارم ، اگر تو نبودی از زندگی نیز بیزار بودم.

 منم یک عاشق  بی قرار ،  بی قرار لحظه ای تو را یافتن و برای همیشه در کنار تو بودن.

 

دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : رومینا زاهد


 

لحظه های تنهایی چه دیر میگذرد.

 

 دلم را به درد می آورد و مرا از زندگی خسته میکند.

 

 

لحظه های تنهایی چه دیر میگذرد.

 

 دلم را به درد می آورد و مرا از زندگی خسته میکند.

 

 

 شاید این سرنوشت من است که اینگونه دلشکسته باشم.

 

 آهنگ زندگی غمگین شده ، لحظه ها همه نفسگیر شده

 

 

 آهنگی به سبک سکوت و یک غم بی پایان در قلب تنهایم.

 

 چه دیر میگذرد این لحظه های سرد ، دیر میگذرد و اعماق دلم را میسوزاند.

 

 

 حال و هوای این لحظه ها به رنگ غروب است ، آه که چقدر این دنیا سوت و کور است.

 

 نمیخواهم بگویم که غمگینم ، نمیخواهم احساس کنم که نا امیدم ، من یک قلب شکسته در سینه دارم ، قلبی که مدتهاست گرفتار یک سکوت بی پایان است.

 

 

 دلم میخواهد سکوت قلبم را بشکنم اما بغض غریبی گلویم را گرفته است.

 

 در حالی که بغض گلویم را میفشارد این چشمها نیز برای خود می بارد.

 

 

 ببار ای چشمهای گریانم ، تا میتوانی اشک بریز و دلم را خالی کن.

 

 ببار که بدجور دلم گرفته است.

 

 

 ای غروب تلخ تو دیگر بی خیال من شو … نیا که دیگر طاقت غمهایت را ندارم.

 

 چه سخت است این زندگی ، چه تلخ است این لحظه ها ، چه سرد است هوای قلبم

 

 

 لحظه ها چقدر دیر میگذرد اما عمرم مثل باد میگذرد.

 

 کسی نیست اینجا ، من هستم و یک قلب تنها!

 

 

 لابه لای این غمها ، نه شادی است نه لبخندی !

 

 رنگ شادی را فراموش کرده ام ، دلم را به طلوع فردا خوش کرده ام.

 

 

 طلوع فردا نیز در دلم برای همیشه غروب کرده ، شب آمده و دل پر از دردم را خاموش کرده !

 

 

 من هستم و یک قلب تنها ، مثل همیشه نا امیدم از فردا

 

 

 

 

 

شنبه 21 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

برایت از احساسم مینویسم، بخوان

 برایت از عشق میگویم ،همیشه با من بمان

برایت از احساسم مینویسم، بخوان

 برایت از عشق میگویم ،همیشه با من بمان

 من که برایت مانده ام ، تو نیز همیشه برایم بمان

 من که خیلی بی وفایی دیده ام ، تو دیگر بی وفا نباش

 حس کن مرا ، ببین که چه احساس عاشقانه ای به تو دارم

 من که جز تو کسی را ندارم ، من که جز تو کسی را دوست ندارم

 تو را از جنس خودم میدانم ، بدان که همیشه با تو وفادار میمانم

 ارزش تو را بالاتر از عشق میدانم ، من که همیشه از دلتنگی تو گریانم

 برایت از احساسم مینویسم ، با احساستر از همیشه بخوان

 برایت از عشق سخن میگویم ، عاشقانه تر از گذشته گوش کن

 ببین حال مرا ، این قلب مجنون مرا ، ببین که من در روزهای تنهایی اینگونه نبودم ،

 آنگاه که تو را دیدم بیمار شدم ، از درد عشق شکسته شدم

 حالا دوای این دردهایم تویی ، همدم و همزبان دل تنهایم تویی

 بگو از عشق برایم ، میخواهم بشنوم صدای مهربانت را ،

 بگو از عشق برایم ، میخواهم آرام کنی دل پر از گناهم را

 این همان نواست ، این همان صدای آشناست

 همان صدایی که با آن به اوج عشق میرسم.

 

جمعه 13 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : رومینا زاهد

یادش بخیر زمانی که عشق بود و عاشقی

 مجنون جان میداد برای لیلی.

 یادش بخیر زمانی که وفا بود و صداقت

 دلتنگی و انتظار نیز که جای خودش بود ، بماند

یادش بخیر زمانی که عشق بود و عاشقی

 مجنون جان میداد برای لیلی.

 یادش بخیر زمانی که وفا بود و صداقت

 دلتنگی و انتظار نیز که جای خودش بود ، بماند

 یادش بخیر آن زمان که عاشق فکر و ذکرش پیش معشوقش بود

 نگاهش به سوی کسی دیگر نبود و دلش مال کسی بود.

 یادش بخیر زمانی که عشق بوی خیانت نمیداد

 دل عاشق جز معشوقش به هیچ دل دیگری راه نمیداد.

 یادش بخیر آن زمان معرفتی بود ، بودن عاشق در گرو بودن معشوقش بود.

 یادش بخیر زمانی بود عاشق شدن یک بار بود

 عشق ورزیدن و محبت کردن همیشگی بود.

 گذشت لحظه ای که قصه ی عشق ، حقیقت زندگی بود

 حرفهای عاشق به معشوقش باور کردنی بود.

 یادش بخیر زمانی که کلام مقدس عشق در قلب عاشقان حک شده بود

 

دو شنبه 9 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : رومینا زاهد

 

دیدنت در خواب نیز برایم شیرین است

 دیدنت در رویاها برایم دلنشین است.

دیدنت در خواب نیز برایم شیرین است

 دیدنت در رویاها برایم دلنشین است.

 تو در رویاهای منی

 تو شبها در آسمان تاریک دلم ، ماه منی

 دیدنت در خواب آغاز یک روز زیباست

 به عشقت میگذارنم روزها و شبها را

 تا بیاید لحظه ای که شب و روز در کنارت باشم

 تو خوابی و من در آغوشت باشم

 تو از خواب بیدار میشوی و من نظاره گر آن روی ماهت باشم

 تمام رویاها و تمام لحظه های زندگی ام پر شده از رازهای شیرین عشق تو

 این راز آغازیست برای دلتنگی ات ، آوازیست برای تو را خواندن ، پروازیست برای به سوی تو آمدن

 تا بیاید لحظه ای که تو را از دور دستها ببینم و از شوق در آغوش کشیدنت بالهایم را با عشق به پرواز درآورم

 آنقدر بال بزنم تا لحظه ها را از دست ندهم

 تو بر روی ابرها نشسته ای و من در لا به لای ابرها چهره درخشانت را میبینم

 ابرها را کنار میزنم و به سوی تو می آیم

 این لحظه چقدر زیباست!

 دیدنت در خواب نیز برایم شیرین است

 دیدنت در رویاها برایم دلنشین است

 عشق من به تو یک عشق آتشین است

 

 میسوزم در آتش عشقت و خاکستر میشوم تا باور کنی چقدر دوستت دارم.

 

پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : رومینا زاهد

 

درد من عاشقیست ، احساسم در این روزها دلتنگیست.

 دردی در سینه ام دارم که تنها قلبم میداند.

 احساسی در قلبم دارم که تنها خدا میداند.

درد من عاشقیست ، احساسم در این روزها دلتنگیست.

 دردی در سینه ام دارم که تنها قلبم میداند.

 احساسی در قلبم دارم که تنها خدا میداند.

 این روزها دلم بدجور هوایت را کرده است ، دلم برایت تنگ شده است.

 خیلی برایم عزیزی عزیزم ، تا تو را دارم هیچ غمی جز غم دوری ات در دل ندارم.

 کاش در کنارم بودی ، کاش بودی تا دیگر هیچ غمی در دل نداشتم.

 نیاز من در کنار تو بودن است ، آرزوی من همیشه با تو بودن است .

 خسته نمی شوم از دلتنگی اما شاید لحظه ای تنها دلشکسته شوم.

 می سازم با این لحظه های دور از تو بودن و میگذرانم این لحظه های نفسگیر را.

 از من خواسته بودی هیچگاه اشک نریزم ، راستش را بخواهی اینک چشمانم پر از اشک است !چشمم مثل قلبم صبور نیست! زود می شکند و زود دلش هوای دیدن تو را میکند.

 درد من ، درد تو است ، درد ما درد عشق است .

 با درد عشق سوختم ، با لحظه های دلتنگی ساختم ، عاشق ماندم و عاشقانه با یادت زندگی میکنم.

 در لحظه های دلتنگی در گوشه ای مینشینم و به تو می اندیشم .

 دلم بدجور بهانه میگیرد ، تو مال منی اما در کنارم نیستی .

 درد من عاشقیست ، دردی که دوای آن فقط تویی .

 بیا و با حضورت در کنارم مرا درمان کن.

 در این لحظه هایی که در کنارم نیستی دلم تنها تو را میخواهد.

 تنها تو میتوانی درد دلم را درمان کنی

 

یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : رومینا زاهد

 


تو شکوفه ای در کویر دلم هستی

 تنها یار و همدم و زندگی ام هستی،

 چه بخواهی ، چه نخواهی تا ابد در قلب من هستی.

تو شکوفه ای در کویر دلم هستی

 تنها یار و همدم و زندگی ام هستی،

 چه بخواهی ، چه نخواهی تا ابد در قلب من هستی.

 دوستت دارم ، به خدا تنها تو را دارم ،

 عاشق توام ، دیوانه آن نگاه پر مهر توام.

 تو برایم بهترین هستی ، دنیا را نمیخواهم ، تو زندگی من هستی

 بیا در آغوشم ، بگذار تو را ببوسم ، میخواهم در گرمی آغوشت بسوزم.

 به من نگاه کن ، بگذار تا میتوانم تو را ببینم ، آنقدر ببینم تا از شوق دیدنت بمیرم.

 بگذار دستانت را بگیرم ، تا آرام بگیرم از اینکه تو عشقمی و من عاشقترینم.

 تو مال منی عزیزم ، این رویا نیست ای بهترینم ،

 این را به خاطر بسپار که تا ابد در قلب منی نازنینم.

 این فریادیست از سوی قلب من، دوستت دارم عشق من ،

 این احساسیت از سوی قلب من ، همیشه بدان که تا ابد نه من بی تو هستم نه تو بی من!

 ستاره ای هستی همیشه درخشان ،

 جایگاه تو بالاتر از آسمان ،

 قسم به عشق پاکمان ،

 عاشقت میمانم تا پای جان.

 

جمعه 29 مهر 1390برچسب:, :: :: نويسنده : رومینا زاهد

 

تا چشمانت را دیدم دلم لرزید

 تا تو را دیدم دیگر چشمهای جز تو کسی را ندید

تا چشمانت را دیدم دلم لرزید

 تا تو را دیدم دیگر چشمهای جز تو کسی را ندید

 پرنده ی تنها از قفس دلم پرید

 قلبم صدای تپشهای قلبت را شنید ، سرنوشت لبخندی زد و گفت شما عاشقید.

 قلبم دوباره به لرزه افتاد ، قناری عشق ، ترانه عاشقی را سر داد.

 شعرهایم بوی تو را میداد ، خسته نمیشدم هیچگاه از لحظه دیدار.

 با این قلب و دلت عهدی بستم به نام عشقت.

 چشمهایم خیره به چشمت ، دستم درون دستت ، به خدا همیشه وفادار میمانم به عشقت.

 این خزان با تو بهاری شده ، دلم برایت تنگ شده ، در کنار تو بودن تنها آرزویم شده ، نامت ورد زبانم شده ، عشق تو بهانه ای برای بودنم شده ، رفتنت کابوس هر شبم شده .

 خلاصه اینکه اگر باشی ، من زنده ام ، اگر نباشی به خدا میمیرم.

 قلبم میشنود صدای تپشهای قلبت را ، قلبم زنده است ، با همین صدا ، با همین نوای آشنا.

 با قلبت عهد بستم که همیشه عاشقت بمانم ، هیچگاه جز نام تو ، اسم کسی دیگر را بر زبان نیاورم ، تو اولین و آخرین عشق منی ، عهد بسته ام هیچگاه بهانه نیاورم  

جمعه 22 مهر 1390برچسب:, :: :: نويسنده : رومینا زاهد

 

من هستم و تو هستی و یک فاصله بین ما

 من تنها هستم و عاشق هستم و دلتنگ یار

من هستم و تو هستی و یک فاصله بین ما

 من تنها هستم و عاشق هستم و دلتنگ یار

 لحظه هایی بود که هر گاه دلتنگت میشدم کار من اشک ریختن بود و غصه خوردن

 مدتیست که دیگر دلتنگت نمیشوم ، بر سر سجاده عشق سجده میکنم و تو را دعا میکنم.

 با خدا راز و نیاز میکنم

 آخر سر یک سجاده خیس به جا می ماند و یک دل خالی از درد و دلتنگی.

 کار من شب و روز راز و نیاز با خداست ، دو چشم خیس و  یک دل خالی از درد سهم من از دیدار با اوست.

 سجده میکنم در برابر او که ما را یاری میدهد ، و روزی ما را به هم خواهد رساند .

 من که امیدوارم به فرداهای با تو بودن ، تو نیز با امیدواری من امید داشته باش به خدای خویش.

 من هستم و روز و شب راز و نیاز با خدا ، یک دل پر از راز هست و تو هستی که تنها نیاز منی.

 بعد از ذکر کلام خدا ، نام مقدس تو را زمزمه میکنم ، برای خدا ، برای دلم.

 ما را به هم برسان ای بخشنده ترین ، ای مهربانترین.

 ما تنها امیدمان تویی ، تنها تویی که میتوانی خوشبختیمان را تضمین کنی.

 عشق ما پاک است ، قبله ما مقدس است ، این زیباترین لحظه عاشقیست.

 وقتی درد دلم را با خدای خویش در میان میگذارم ، احساس آرامش میکنم ، احساس میکنم او که تنهاست درد مرا میفهمد و میداند که من چه آرزویی را در دل دارم.

 کار من شب و روز دعاست ، به خدا عشق ما بی ریاست.

 عشق ما مقدس است ، خدا با ماست ، همین برای من و تو بس است.

 سجده میکنم در برابر او ، دعا میکنم تو را ، و میگویم راز دلم را با او و از او میخواهم که مرا به تنها آرزویم که رسیدن به تو است برساند 

سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:, :: :: نويسنده :

 

پیش از آنکه تو را ببینم و با تو همسفر جاده های زندگی شوم ، پیش از آنکه تو بیایی و مرا از حال و هوای دلگرفته ام رها کنی معنای واقعی عشق را نمیدانستم و عشق برای بی معنا بود.

پیش از آنکه تو را ببینم و با تو همسفر جاده های زندگی شوم ، پیش از آنکه تو بیایی و مرا از حال و هوای دلگرفته ام رها کنی معنای واقعی عشق را نمیدانستم و عشق برای بی معنا بود.

 پیش از آنکه تو بیایی قلب من بازیچه ای بیش نبود ، روزی صدها بار میشکست و همیشه آرزوی یک لحظه تنهایی میکرد.

 عزیزم تو آمدی و هوای قلبم را بهاری کردی ، تو را برای همیشه لایق قلبم میدانم.

 عشق را با تو شناختم ای یار همیشه وفادارم ، همیشه ماندگارم.

 تو یک عشق جاودانه ای ، عشقی که هیچگاه نمیمیرد و نمیسوزاند قلبم را .

 پیش از آنکه تو بیایی آرزوی تو را داشتم ، روزی صدها بار تو را از خدا میخواستم .

 تو آمدی ، با عشق آمدی ، هدیه کردی به من محبتهایت را و قلبم را عاشق قلب مهربانت کردی.

 هر چه بخواهم از خوبیهای تو بگویم نمیتوانم ، تو بهترینی عزیزم.

 تویی عزیز دلم ، گلم ، همدمم ….. فدای تو ، هر وقت بخواهی میشوم قربان تو.

 خیلی دوستت دارم عزیز دلم ، تو یعنی عشق ، یک عشق بی پایان.

 چه صفایی دارد این زندگی با تو ، چه لذتی دارد لحظه های عاشقی در کنار تو.

 چقدر تو مهربانی ، فدای قلب مهربانت.

 حالا که عشق را با تو شناخته ام بگذار به تو بگویم که بدجور عاشقت هستم .

 حالا که معنای دوست داشتن را به من یاد دادی بگذار به تو بگویم که خیلی دوستت دارم.

 حالا که زندگی تنها با تو شیرین است بگذار بگویم که بدون تو هرگز عزیزم .

 عزیزم ، ای بهترینم حالا که تو را دارم دلم بیشتر از همیشه شاد است .

 

 خیلی خوشبختم از اینکه تو را دارم ، هیچوقت تنهایت نمیگذارم ، با تو میمانم تا لحظه ای که در این دنیا مهمانم.

   عشق را با تو شناختم ، عشق را تنها با تو میخواهم ، عشق را بدون تو بی معنا میدانم  

یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:, :: :: نويسنده :

 

خیلی آرامم ،از اینکه در کنارمی خوشحالم .

 اینک که دستان گرمت درون دستهای من است ، سرت بر روی شانه های من است

برای خواندن متن به ادامه مطلب مراجعه کنید.

خیلی آرامم ،از اینکه در کنارمی خوشحالم .

 اینک که دستان گرمت درون دستهای من است ، سرت بر روی شانه های من است شاید چشمهای خیسم  را نبینی اما میتوانی حس کنی که شانه هایت خیس است.

 من نیز مثل تو از فردا میترسم ، من نیز مثل تو میترسم تو را از دست بدهم و تنها خاطرات در کنار هم بودن بر جا بماند ! خاطره هایی که یاد آنها مرا دیوانه میکند.

 اینک که در آغوش مهربانت هستم ، خیلی آرامم ، کاش ثانیه ها در همین لحظه که تو در کنارمی بایستد حتی یک ثانیه نیز جلو نرود .

 این لحظه را برای همیشه و تا ابد میخواهم ، تو را از همین لحظه و برای همیشه میخواهم.

 حتی فکر اینکه یک لحظه نیز بدون تو باشم مرا پریشان میکند.

 نه عزیزم بدون تو هرگز ! بدون تو نه مهتاب برایم نورانیست و نه خورشید برایم آفتابیست.

 نه ستاره ای در آسمان قلبم میدرخشد و نه بارانی در کویر دلم می بارد.

 سخت است بی تو بودن ، تلخ است دور از تو بودن ، محال است بی تو نفس کشیدن.

 با تو نفس کشیدن ، در این ثانیه ، در این لحظه که  در کنارمی شیرین است ، چقدر این لحظه زیباست ، خاطره ایست به یادماندنی.

 کاش امروز همان فردای ما بود ، کاش امروز که تو در کنارمی همان لحظه آخر زندگی ام بود. دلم میخواهد این لحظه بمیرم ، تا از عشق تو مرده باشم تا در آغوش تو از این دنیا رفته باشم .

 نرو از کنارم ، سرت را بگذار بر روی شانه هایم ، بگو هر چه دل تنگت میخواهد.

 میدانم که دلتنگی ، میدانم که دلت همیشه با من است ، به من امید بده تا با امید تو عاشقانه زندگی کنم .

 با تو بودن را از امروز تا لحظه مرگ میخواهم ، بی تو بودن را هیچگاه ، حتی یک لحظه نیز باور ندارم .

 خیلی آرامم ، از اینکه در کنارمی شادابم

 


زندگی ام را تیره و تار کردی
عشق را در قلبم کشتی ، مرا تنها گذاشتی و رفتی
من که چیزی جز یک قلب در سینه نداشتم، همان قلب را نیز زیر پاهایت له کردی.
غرورم را شکستی و مرا بیچاره کردی.
مرا در این دنیای بی محبت آواره کردی.
احساس را از من گرفتی و مرا بی احساس کردی.
اینک دلی دارم از جنس سنگ ، حتی به یک گل پژمرده نیز رحم نمیکنم.
معنی محبت را نمیدانم ، کلام عشق برایم بیگانه است ، قدر خودم را نیز نمیدانم.
مدتی بود بیخیال بودم ، تو را از یاد برده بودم ، اما قلبم همیشه به یاد تو بود ،اسم تو بر روی آن حک شده بود
یک زندگی سیاه ، با درد دلهای پر از غم
دلم برای خودم نمیسوزد ، دلم برای قلب شکسته ام میسوزد که چرا اینگونه پریشان است
دیگر نه معنی وفا را میدانم و نه  بی وفایی را
دیگر نه معنی یکرنگی را میدانم و نه  خیانت را
دلتنگی را نمیشناسم ، با خودم قهر کرده ام ، به انتظار هیچ چیز جز مرگ نیستم
زندگی ام را نابود کردی و رفتی ، حالا من کجا و تو کجا؟
من اینجا از غم و غصه میمیرم ، تو آنجا بر روی قله خوشبختی نشسته ای و مرا میبینی و میخندی .مرا نمیشناسی و با خود میگویی این دیوانه کیست
 

 

 

پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 16
بازدید هفته : 36
بازدید ماه : 128
بازدید کل : 46887
تعداد مطالب : 124
تعداد نظرات : 96
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


bahar22

كد پرواز پرندگان

كد عكس تصادفی

.

.





تعبیر خواب آنلاین

فال امروز