زندگی ام را تیره و تار کردی
عشق را در قلبم کشتی ، مرا تنها گذاشتی و رفتی
من که چیزی جز یک قلب در سینه نداشتم، همان قلب را نیز زیر پاهایت له کردی.
غرورم را شکستی و مرا بیچاره کردی.
مرا در این دنیای بی محبت آواره کردی.
احساس را از من گرفتی و مرا بی احساس کردی.
اینک دلی دارم از جنس سنگ ، حتی به یک گل پژمرده نیز رحم نمیکنم.
معنی محبت را نمیدانم ، کلام عشق برایم بیگانه است ، قدر خودم را نیز نمیدانم.
مدتی بود بیخیال بودم ، تو را از یاد برده بودم ، اما قلبم همیشه به یاد تو بود
،اسم تو بر روی آن حک شده بود
یک زندگی سیاه ، با درد دلهای پر از غم
دلم برای خودم نمیسوزد ، دلم برای قلب شکسته ام میسوزد که چرا اینگونه پریشان است
دیگر نه معنی وفا را میدانم و نه بی وفایی را
دیگر نه معنی یکرنگی را میدانم و نه خیانت را
دلتنگی را نمیشناسم ، با خودم قهر کرده ام ، به انتظار هیچ چیز جز مرگ نیستم
زندگی ام را نابود کردی و رفتی ، حالا من کجا و تو کجا؟
من اینجا از غم و غصه میمیرم ، تو آنجا بر روی قله خوشبختی نشسته ای و مرا میبینی
و میخندی .مرا نمیشناسی و با خود میگویی این دیوانه کیست
نظرات شما عزیزان:
romina 
ساعت19:58---6 مهر 1390
سلام دوست خوب من فقط میگم موفق باشید
romina 
ساعت19:56---6 مهر 1390
سلام دوست خوب من فقط میگم موفق باشید